
آه از اين بخت بدم وصل تو دستم ندهد
كيست گويد پس از اين غم به شكستم ندهد
رانده از مسجد و از ميكده هستم كه دگر
كس به هيچ انجمني جاي نشستم ندهد
باده غم كشم و مست شوم، مست فراق
جرعهاي گر ز لب آن باده پرستم ندهد
من ندانم كه تو در بخت مني بس كه خدا
خط قسمت به كف از روز الستم ندهد
از وطن پا نكشم من به خدا در ره وصل
ساغر وصل تو تا بخت به دستم ندهد
كيست گويد پس از اين غم به شكستم ندهد
رانده از مسجد و از ميكده هستم كه دگر
كس به هيچ انجمني جاي نشستم ندهد
باده غم كشم و مست شوم، مست فراق
جرعهاي گر ز لب آن باده پرستم ندهد
من ندانم كه تو در بخت مني بس كه خدا
خط قسمت به كف از روز الستم ندهد
از وطن پا نكشم من به خدا در ره وصل
ساغر وصل تو تا بخت به دستم ندهد

Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen