Freitag, 23. Oktober 2009


هميشه در وفايت پايدارم، يك تبسم كن
به عهد خويش دايم استوارم، يك تبسم كن
دل شاعر تلاطم گاه احساس است، مي‏داني
اگر خواهي كه خاموشش ندارم، يك تبسم كن
گهي چون قطره شبنم به جوف غنچه مي‏گنجد
نمي‏گنجد به دنيايي نگارم، يك تبسم كن
اميدم اين كه اعجاز دلم را خوبتر داني
بگير، آن را به دستت مي‏سپارم، يك تبسم كن
به حفظ آن تبسم، خصم را از پاي اندازم
زمان داده‏ست اينسان اقتدارم، يك تبسم كن
فلك را بهر لبخند تو تعمير دگر كردم
قمر را زير پايت مي‏گذارم، يك تبسم كن
تبسم تا كه در گرد لبت مأوا كند عمري
دمار از روزگار غم برآرم، يك تبسم كن
محبت با چنين همرنگ گردد، رشك مي‏ميرد
در اين ره باقي آوازه دارم، يك تبسم كن

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen