
مريض عشقم و اندوه و غم دواي من است
عبث مكوش طبيبا كه مدعاي من است
تو غافل از پي درمان درد ميگردي
دواي عالميان درد بيدواي من است
مرا غريق به غفلت نموده بود، وصال
اكنون به هجر توام سوختن سزاي من است
چه ماجراست ندانم به سر فتاده مرا
به هر كجا كه روم شور و ماجراي من است
چگونه بيتو به پايان رسانم اين هجران
كه ابتداي فراق تو انتهاي من است
تو رنگ و بوي طراوت به گلستان دادي
این شعر هم پیرو نوائ من است


















