
من به اندازه نادیدن تو بیمارم
و به شوق نگهت شب همه شب بیدارم
ثانیه.روز.زمان.ساعت و من دلتنگم
دیگر از هرچه دروغ است و کلک بیزارم
خسته از هرچه که بی تو به سرانجام رسید
خسته از شعر و ز هر صحبت طوطی وارم
گرمی و هرم حضورت بدنم را سوزاند
نکند خوابم و یارب نکند تب دارم؟
گرم صحبت شدم و هیچ نمی دانستم
ساعتی هست که همصحبت این دیوارم

Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen