Freitag, 5. März 2010


من در این نقطه دور در بلا تکلیفی

در کش و قوسی خیالی جانکاه

به افق چشم بدوزم تا کی؟

بی سبب منتظر معجزه ام بی ثمر

دیده بر این راه کبود می روم

در پی تو سالها آمد و رفت

بارها من دیدم کوچ مرغان غزل خوان چمن

سفر چلچله ها کوچ برف از دل کوهسار بلند

کوچ هر فصلی را لیک یاد تو ز دل کوچ نکرد

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen