Dienstag, 20. September 2011



روزگاریست که تنها شده ام ........



در دلم میل تو دارم اما در هجوم خلوت گرم آغوشی نیست


دست کس نیست نوازشگر من گیسوانم به پریشانی موج ونگاهم خسته


بس که در راه تو ماندست به راه


روزگاریست که از عشق تو لبریز شدم و تو گفتی آرام دوستت دارم از

اعماق وجود

من ز دلبستگی ات عاشق و دیوانه شدم مست گشتم آرام


و نگاهم جز تو روی بر هیچ نتافت تو شدی کعبه مقصود دلم


در طواف تو به احرام نشستم ‌‌آرام اشک از منشا قلبم بارید


زیر این بارش نور تو نشستی آرام غسل باران می کردی


روزگاریست که من منتظرم تا ببینم رویت


تا که سیراب شود این تن خسته من


از نوازشگر تو

از هم آغوشی تو

از صدای گرمت

از نگاهت

از..........

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen